یک خبر دست اول
بلاخره بعد از نه ماه و نه روز و ... پرهام صاحب یک دختر خاله ریزه میزه شد ! بله دیروز با تلاش هم جانبه !!! و بعد از کلی خواهشو التماس دل نی نی نرم شد و پا به این دنیای رنگارنگ گذاشت ... مامانی این روزها سخت درگیره و پیشبینی میشه تا ده روز آینده هم کمتر توی خونه روئتشون کنیم ! خب چه میشه کرد از بس مهربون و دلسوزه ... من و پرهام هم قول دادیم همکاری کنیم ! جالبه دیروز از صبح تا شب پرهام خونه دایی حمید اصلا سراغی از مامان و باباش نگرفته و دیشب اینقدر دایی و زندایی از خوبیهاشو و حرف گوش کنیهاش برای من و مامانی گفتند که هردومون شک ورمون داشت که نکنه بچمون چیزخور شده ! پرهامو این کارها ! ولی چرا بچه ها وقتی بابا و مامانشون را میبی...